سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ghazalhaynaab

شعر یعنی شعور
صفحه خانگی پارسی یار درباره

نمیدانی کیستم

    نظر

 

 

 

نمی دانی کیستم و از من پروا می‌کنی
دیوارهای معبدم در دلش نجوا می‌کنی

مریم تویی و با آن لفظ شیرینت
خدای بی همتا را هم اغوا می‌کنی

تو همان سیب ممنوعه ای شنیدم در قصه ها
حوای ساده را هم سر به هوا می‌کنی

نه فقط من که بیمار مهرت شدم، نه
درد بیماران لاعلاج را هم دوا می‌کنی

خسته نمی شوم از انتظارت با اینکه می دانم
مثل روسریت مرا مدام از سروا می‌کنی

هرچند کوتاهست دستم زدنیا ولی می‌بینم
بعد مرگم روی دستت غزل هایم را حلوا حلوا می‌کنی

فرشادرستمی

 

 

 

نمی دانی کیستم