سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ghazalhaynaab

شعر یعنی شعور
صفحه خانگی پارسی یار درباره

بیوگرافی فرشاد رستمی

اطلاعات چندانی از زندگینامه این شاعر در دسترس نداریم تنها اطلاعات ما به این اندازه است که 

این شاعر اهل کرمانشاه می باشد و با شعری که در وصف زلزله آبانماه 1396 سرپل ذهاب سرود مورد توجه هنر  دوستان و اهالی شعر قرار گرفت و شعر وی در حال و هوای آن روزهای کشور بسیار مورد توجه قرار گرفت

در برخی از سایتها و مجلات اینترنتی هم چند نمونه از اشعار وی منتشر شده است اما تاکنون کتاب شعر و یا مجموعه ای از آثار وی هنوز به چاپ نرسیده است یا حداقل بنده ندیده ام.

در زیر شعر وی را می توانید بخوانید

شعر فرشاد رستمی

مگر هست پاییز از این غمگین تر

مگر هست داغ از این سنگین تر

 

شیرین ها ماندند زیر آوار و فریاد زدند

مگر هست قصر از این تلخین تر

 

زیرپای غیرت مردمت لرزید زمین

مگر هست زمین از این خشمگین تر

 

سیاه پوش است جنگل بلوط کرمانشاه

مگر هست برگ از این رنگین تر

 

خوشا به حال مِهر که در تقویم خُفت

 

مگر هست آبان از این رنجین تر

 

 


نمیدانی کیستم

    نظر

 

 

 

نمی دانی کیستم و از من پروا می‌کنی
دیوارهای معبدم در دلش نجوا می‌کنی

مریم تویی و با آن لفظ شیرینت
خدای بی همتا را هم اغوا می‌کنی

تو همان سیب ممنوعه ای شنیدم در قصه ها
حوای ساده را هم سر به هوا می‌کنی

نه فقط من که بیمار مهرت شدم، نه
درد بیماران لاعلاج را هم دوا می‌کنی

خسته نمی شوم از انتظارت با اینکه می دانم
مثل روسریت مرا مدام از سروا می‌کنی

هرچند کوتاهست دستم زدنیا ولی می‌بینم
بعد مرگم روی دستت غزل هایم را حلوا حلوا می‌کنی

فرشادرستمی

 

 

 

نمی دانی کیستم


پایان خواب آشفته

تو معجزه خدایی که دور از فــهم منی

تو تقدیر الهی که از ازل سهم منی

 

تو لطافت و عطر  گلبرگ مریم

تو دلیل نازکی این دل رحم منی

 

تو پایان خواب های آشفته

تو آرامش افکار تلخ و وهم منی

 

تو شادی روزهای غم زده

تو گره گشای چهره پر از اخم منی

 

تو طلوعی بر دشت یخ زده

تو مرهم  قلب پر از زخم منی

 

#فرشادرستمی


شعر لاله واژگون

کوه هم باشی از عشق کمرت خم می شود
رفیقت فرهاد و تیشه ای از جنس غم می شود

حتی دریا بشوی با آن همه وسعت
تمام اشکِ ماهی ها روی دلت جمع می شود

هر چقدر هم سعی کنی استوار باشی
نصیبت فاجعه‌ای مثل زلزله بم می شود

باید بسوزی و بسازی تا آنجاکه
طرز زندگی کردنت شبیه شمع می شود

گلایه کنی و رو به آسمان ببری
از زیبایی یک لاله واژگون کم می شود

 

شعر لاله واژگون


شعر فاضل نظری

    نظر

این رقص موج زلف خروشندهء‌ تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیست

ای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیست

در فکر دلبری ز من بی‌نوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء‌ تو نیست

شب‌های مه گرفته‌ مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشنده‌ء تو نیست

گمراهی مرا به حساب تو می‌ نهند
این کسر شأن چشم فریبندهء تو نیست

ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آینده‌ء تو نیست

 


فاضل_نظری